سپید و سیاه
سپید و سیاه

برای تازه شدن دیر نیست


حکایت

 

  1. در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آن‌ها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند.

    سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسه‌اى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را می‌دانست که بسيارى از ما نمی‌دانيم!
    هر مانعى= فرصتى


    ---------------------------------------


    خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد..
    زرتشت

 



نظرات شما عزیزان:

مهدی
ساعت18:13---24 فروردين 1391
سلام

وب قشنگی داری خصوصا هر مانعی یک فرصت خیلی جالب بود چسبید

سر بزن
پاسخ:ممنونم از لطفت.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,

  توسط شیدا رحمتی  |
 


گاهي مثل بهار: پر از اميد و طراوتم. گاهي مثل تابستون: کسلم و خسته! گاهي مثل پاييز: پر از رنگم ولي تنها. گاهي مثل زمستون: سردم و بي تفاوت! گاهي مثل تموم فصل ها فقط در حال گذرم و عبور. همين!
sheidarahmati@gmail.com

 

شیدا رحمتی

 

 

 

 

 

RSS 2.0

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 49
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 50
بازدید ماه : 55
بازدید کل : 2757
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1








Pichak go Up

.: Weblog Theme By Blog Skin:.

 

آپلود عکس

خرید اینترنتی

فال حافظ

قالب وبلاگ